کاش نمی‌دیدمت!

یادش به خیر... وقتی روی سن آمفی تئاتر شهید امتی رفت، پیچید سمت بنر تصاویر شهدای معظم فولاد خوزستان. بعضی ها فکر کردند که اشتباهی به آن سمت رفت. رفتند که راهنماییش کنند به سمت تریبون!؛ ولی او راه را مثل همیشه درست رفته بود. با آن ها نجوایی کرد؛ شاید هم گفت: به زودی به شما ملحق می شوم!
کد خبر : 31991
تاریخ انتشار : شنبه 5 خرداد 1403 - 9:50
کاش نمی‌دیدمت!
Print Friendly, PDF & Email

به گزارش وقت خبر، دکتر علیرضا مخبر دزفولی یادداشتی با عنوان “کاش نمی‌دیدمت! ” نوشته است که متن این یادداشت به شرح زیر می‌باشد.

من به سید ابراهیم رییسی رأی دادم؛ نه به خاطر اینکه سابقه درخشانی در مدیریت‌های اجرایی داشت، یا سیاستمدار برجسته‌ای بود؛ یا سیادت داشت… بلکه به خاطر اینکه وقتی انواع تهمت‌ها را (از شش کلاس درس خواندن، تا استفاده از امکانات آستان قدس رضوی برای انتخابات و…) به او زدند؛ قرمز شد؛ اما توهین نکرد، تلافی نکرد، با آنکه می‌توانست؛ ولی پیگیری قضایی هم نکرد؛ فقط یک جمله گفت: «خسته نشدید از این همه تهمت؟ در محضر خدا هستید؛ تقوی داشته باشید!»
من برای این جملات، به او رأی دادم. «مملکت داری سخت است!»؛ این جمله امام و رهبر معظم بوده و هست. مملکت داری دل بزرگ می‌خواهد. صبوری می‌خواهد. تقوی می‌خواهد و صداقت و مردم داری… و رییسی شهید، همه این‌ها را داشت. او اهل نفاق و دروغ و تظاهر و حتی «شعار ویژه‌ای برای کار رسانه ای» نبود. او هم می‌توانست آنقدر دراز بکشد؛ تا زخم بستر بگیرد؟! اما لحظه‌ای در رسیدگی به امور مردم درنگ نکرد و بی قرارانه به دنبال حل مشکلات آن‌ها بود.

به شرکت فولاد خوزستان که آمد؛ به همراه مدیرعامل عزیز روی چمن فوتبال به استقبالش رفتیم؛ با هلی کوپتر آمد؛ شاید همان هلی کوپتر لعنتی! که گویی او هم از این همه انرژی سید، بریده بود! با او ناهار خوردیم؛ بله «ناهار»؟! کلمه‌ای که به خاطرش جوک‌ها ساختند. او هیچ وقت خودش را به چشم رییس جمهور ندید، او یک روحانی سید و ساده و بی پیچیدگی بود که حرفش را هم ساده و بی آلایش می‌زد. چند ساعتی که با او بودیم در خاطره هر کس که او را دید؛ ثبت شد. به نیکی، به فروتنی، به صداقت، به رفتار کریمانه و محترمانه…

این روز‌ها که حالم خیلی بد است، گاهی با خودم می‌گویم کاش ندیده بودمت!
یادش به خیر… وقتی روی سن آمفی تئاتر شهید امتی رفت، پیچید سمت بنر تصاویر شهدای معظم فولاد خوزستان. بعضی‌ها فکر کردند که اشتباهی به آن سمت رفت. رفتند که راهنماییش کنند به سمت تریبون!؛ ولی او راه را مثل همیشه درست رفته بود. با آن‌ها نجوایی کرد؛ شاید هم گفت: به زودی به شما ملحق می‌شوم!

او روی سن هم گفت: در جنگ اراده‌ها کارگران و مدیران شرکت فولاد خوزستان موفق شدند. با همان خوش قلبی بی مهابایش خوشش آمده بود از شعار «ما توانستیم» و چند بار این خشنودی را به زبان آورد… شایسته است از آن سفر بابرکت در شرکت معظم فولاد خوزستان، نماد سازی شود، تا این فروتنی و صداقت، ماندگار شود و الگوی رفتاری همه کسانی که منصبی و موقعیتی دارند.

سید حالا در مسیر آرمیدن در بارگاه ملکوتی کسی است که خودش با صداقت و شهامت می‌گفت: هرچه دارم از علی ابن موسی الرضا (ع) دارم. خادم الرضا امروز در آغوش امام رئوف (ع) به آرامشی ابدی و شیرین خواهد رسید.

سید! خیلی خسته شدی، از سفرها، از تهمت ها، از طعنه ها… کمی هم استراحت کن!

برچسب ها :

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.